سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعتی بگذشت و شب رهوار شد

بر دلم دلتنگی ات آوار شد

باد شبگاهان چه سنگین می گذشت

خسته و آرام و غمگین می گذشت 

کاش میشد بی امان فریاد کرد

سینه را از این قفس آزاد کرد

تشن? آواز باران می شوم

مست چشمان توی ایوان می روم

بی تو باران محرم اسرار من

مرهمی بر گون? تبدار من




تاریخ : دوشنبه 86/2/10 | 11:27 صبح | نویسنده : احسان کوشکی | نظر