" آه" از سکوت خستگیم کم نمی شود
دیگر خیال سبز تو مرهم نمی شود
امشب صدای عقربه ها بی کنایه نیست
این واژه های تب زده همدم نمی شود
حوّای قصه ام به هوایت دلم گرفت
مجنون چشمهای تو آدم نمیشود
از خواب در گریزم و بی تاب تا سحر
پلکی ز شوق روی تو برهم نمی شود
دیگر نمیشود به تو دل بست بیش از این
دل کندن از نگاه تو یکدم نمی شود
عاشق نبوده ای که بدانی چه عالمیست
عالم بدون عشق تو عالم نمی شود
تاریخ : شنبه 95/9/20 | 2:48 عصر | نویسنده : احسان کوشکی | نظر